درباره کارتون کلانتر کلی - فصل ۱ قسمت ۲۴
ساکنان شهر کشاورز استینکی را غرق در هدیه می کنند و با او مانند یک پادشاه رفتار می کنند تا بتوانند مقداری از فلفل های نایابش را بردارند.
ساکنان شهر کشاورز استینکی را غرق در هدیه می کنند و با او مانند یک پادشاه رفتار می کنند تا بتوانند مقداری از فلفل های نایابش را بردارند.
کلانتر کلی در حال سفر به جانکشن ویل است. راهزنان جلوی حرکت قطار را می گیرند. دن و داستی نیز وارد مشاجره ای می شوند و تصمیم می گیرند با یکدیگر صحبت نکنند.
کلی به پک درباره جوانمردی می آموزد. پک نیز یاد می گیرد صداقت بهترین راه چاره است.
توبی و پک توسط یک تاجر مسافر فریب می خورند. توبی نیز تظاهر به بیماری می کند.
پک و توبی برای راندن یک کالسکه به آنسوی مراتع ترسناک داوطلب می شوند. عمو بان درسی بزرگ از گوش کردن به حرف دیگران می آموزد.
یک کانگوروی گم شده به شهر می رسد و ایجاد هیاهو می کند. توبی و پک مسیری میان بر و خطرناک را برای انتقال گله انتخاب می کنند.
یک فروشنده دوره گرد سر توبی و پک کلاه می گذارد.
توبی خودش را به مریضی می زند.
پک و توبی داوطلب می شوند که یک کالسکه را تا اسکری پریری برانند.
عمو بان درس مهمی درباره گوش کردن به دیگران یاد می گیرد.
یک موش جهنده که گم شده به شهر می آید و آشوب به پا می کند.
اسپارکی نگران است که یک ماشین بخار شیک جایش را در دل کلی بگیرد.
در نبود کلی، پک نقش کلانتر را بازی می کند و حسابی در این نقش جوگیر می شود!
درست قبل از اولین عکس شهر، روی بینی توبی یک برآمدگی بزرگ در می آید.
پک از دست توبی عصبانی می شود و می فهمد باید برای از کوره در رفتنش از او عذرخواهی کند.
اسپارکی لیز می خورد و درست پیش از یک مسابقه بزرگ بشکه اعتماد به نفسش را از دست می دهد.
اسپارکی لیز می خورد و درست پیش از یک مسابقه بزرگ بشکه اعتماد به نفسش را از دست می دهد.
توبی با مراقبت از گاوها برای خود درآمد زایی می کند. کلی تلاش می کند جلوی دو پرنده را از دزدیدن محصولات کشاورز استینکی بگیرد.
توبی با مراقبت از گاوها برای خود درآمد زایی می کند. کلی تلاش می کند جلوی دو پرنده را از دزدیدن محصولات کشاورز استینکی بگیرد.
زمانیکه پک اسبی سریع تر را امتحان می کند اما اسب کاری نمی کند، کلمنتاین برای نجات از راه می رسد.
زمانیکه پک اسبی سریع تر را امتحان می کند اما اسب کاری نمی کند، کلمنتاین برای نجات از راه می رسد.
پس از آنکه یک طوفان از شهر عبور می کند، پک با یک قهرمان اشتباه گرفته می شود.
پس از آنکه یک طوفان از شهر عبور می کند، پک با یک قهرمان اشتباه گرفته می شود.
ساکنان شهر کشاورز استینکی را غرق در هدیه می کنند و با او مانند یک پادشاه رفتار می کنند تا بتوانند مقداری از فلفل های نایابش را بردارند.
ساکنان شهر کشاورز استینکی را غرق در هدیه می کنند و با او مانند یک پادشاه رفتار می کنند تا بتوانند مقداری از فلفل های نایابش را بردارند.
پک و توبی می خواهند به کلمنتاین پرواز کردن را بیاموزند. درتی دت و داستی نیز در طول رقابت های سالیانه شهر به شدت حس رقابتی پیدا می کنند.
پک و توبی می خواهند به کلمنتاین پرواز کردن را بیاموزند. درتی دت و داستی نیز در طول رقابت های سالیانه شهر به شدت حس رقابتی پیدا می کنند.
کلانتر کلی در یک دره عمیق گیر می کند. پک اشتباهی چند تن از اهالی شهر را متهم به دزیدن معجونش می کند.
کلانتر کلی در یک دره عمیق گیر می کند. پک اشتباهی چند تن از اهالی شهر را متهم به دزیدن معجونش می کند.
یکی از طوطی های پریسیلا فرار می کند. کل مردم شهر با چوب حرکات موزون می کنند.
یکی از طوطی های پریسیلا فرار می کند. کل مردم شهر با چوب حرکات موزون می کنند.
پریسیلا همه کلوچه های مسابقه کلوچه خوری را می خورد و از خودش داستانی درباره دزد کلوچه می سازد. عمو بان طلای تقلبی را با طلای اصل اشتباه می گیرد.
پریسیلا همه کلوچه های مسابقه کلوچه خوری را می خورد و از خودش داستانی درباره دزد کلوچه می سازد. عمو بان طلای تقلبی را با طلای اصل اشتباه می گیرد.
تولد الا است و مردم شهر مشغول تدارک یک مهمانی غافلگیرانه هستند. درحالیکه الا میزبان «روزهای لبنیاتی» است، دزد شیر از راه می رسد و با نقشه ای مفصل، همه شیرها را می دزدد.
تولد الا است و مردم شهر مشغول تدارک یک مهمانی غافلگیرانه هستند. درحالیکه الا میزبان «روزهای لبنیاتی» است، دزد شیر از راه می رسد و با نقشه ای مفصل، همه شیرها را می دزدد.
این انیمیشن تولید کمپانی فیلم سازی دیزنی است. کیتی کت، کلانتر شهر است. او مسئولیت دارد مطمئن شود که همیشه صلح و صفا در شهر برقرار است.
پک و توبی، پتوی کلی را ریش ریش می کنند. کشاورز استینکی ظاهرش را عوض می کند.
پک و توبی، پتوی کلی را ریش ریش می کنند. کشاورز استینکی ظاهرش را عوض می کند.
وقتی پک و توبی خورشید را به دام می اندازند تا در طول شب سروصدا نکند، بیش تر از آنکه مشکلی را حل کنند دردسر درست می کنند.
وقتی پک و توبی خورشید را به دام می اندازند تا در طول شب سروصدا نکند، بیش تر از آنکه مشکلی را حل کنند دردسر درست می کنند.
وقتی توبی یک ریش مصنوعی می گذارد و به دردسر می افتد، یاد می گیرد که خودش باشد. در جریان مسابقه آشپزی سالانه شهر، غرور داک دردسرساز می شود.
در روز مخصوص ماهیگیری توبی و پک، توبی با دوست مخصوص جدیدی آشنا می شود. درتی و داستی یاد می گیرند گاهی کسانی که کم تر از همه از آن ها انتظار داری به دادت می رسند.
در روز مخصوص ماهیگیری توبی و پک، توبی با دوست مخصوص جدیدی آشنا می شود. درتی و داستی یاد می گیرند گاهی کسانی که کم تر از همه از آن ها انتظار داری به دادت می رسند.
وقتی یک نفر برای توبی قلدربازی در می آورد، کلانتر کلی پا پیش می گذارد و به او اطمینان می دهد که اگر حرفش را بزند کسی به او نمی گوید دهن لق. کلانتر کلی از اهالی شهر می خواهد که بعد از طوفان گردوخاک، همه پول روی هم بگذارند و دستی به سر و روی شهر بکشند.
وقتی یک نفر برای توبی قلدربازی در می آورد، کلانتر کلی پا پیش می گذارد و به او اطمینان می دهد که اگر حرفش را بزند کسی به او نمی گوید دهن لق. کلانتر کلی از اهالی شهر می خواهد که بعد از طوفان گردوخاک، همه پول روی هم بگذارند و دستی به سر و روی شهر بکشند.
وقتی پک موقع بالا رفتن از کوه آرزوها از مسیر اشتباه می رود، مردم شهر را به دردسر می اندازد. آقای دیلو یک شعر برای رایمین رودئو نوشته اما از اینکه جلوی مردم شهر حرف بزند وحشت دارد.
وقتی پک موقع بالا رفتن از کوه آرزوها از مسیر اشتباه می رود، مردم شهر را به دردسر می اندازد. آقای دیلو شعری برای رایمین رودئو نوشته اما از اینکه جلوی مردم شهر آن را بخواند اضطراب دارد.