درباره کارتون من آرلو را دوست دارم - فصل ۱ قسمت ۸
وقتی جرمیو از شهر فرار می کند، آرلو به دنبال راهی می گردد که دوستش احساس راحتی کند.
وقتی جرمیو از شهر فرار می کند، آرلو به دنبال راهی می گردد که دوستش احساس راحتی کند.
تنها زندگی کردن برای آرلوی تنها راحت نیست، تازه با وجود همسایه اش برتی که دوست دارد تنها وقت بگذراند.
شهردار نیویورک سیتی به کنار دریا می آید. حالا نوبت آرلو و دوستانش است که کاری کنند محل زندگی شان پابرجا باقی بماند.
آرلو به آلیا ماموریت مهمی می دهد. اما دیگران نظرشان این است که این پلنگی که به این راحتی حواسش پرت می شود نمی تواند تمرکز کند.
پس از آنکه مارلو پوست می اندازد، دوستانش او را با یک روح اشتباه می گیرند و تمساح خجالت زده تلاش می کند حقیقت را از آنها پنهان کند.
برتی جای آرامی برای خلوت خودش پیدا می کند، تا اینکه آرلو این مکان را بر سر زبان ها می اندازد و تبدیل به باغی عمومی می شود!
فرلیشا که از این همه کار حسابی خسته شده است، از آرلو می خواهد مسئولیت دستیاری در سالن را قبول کند.
پدر آرلو از اینکه آن ها در سفر ماهی گیرشان با هم هستند هیجان زده به نظر نمی رسد و همین موضوع آرلو را ناراحت کرده است.
وقتی جرمیو از شهر فرار می کند، آرلو به دنبال راهی می گردد که دوستش احساس راحتی کند.
پس از آنکه مارسلوس یواشکی آرزوی برتی را در حوض پر از سکه برآورده می کند، افزایش ناگهانی تعداد کسانی که لب حوض سکه می اندازند و آرزو می کنند به نظرش فرصت خوبی برای کسب و کار می آید.
آرلو که باید به تعطیلات برود از برتی می خواهد که مراقب جرمیو باشد، کاری که بیش از آنچه برتی انتظار دارد چالش برانگیز است.
بعد از آنکه آرلو مریض می شود، آنسل تصمیم می گیرد با پرستاری از پسرش او را به سلامت کامل برگرداند.
وقتی قیف بستنی قیفی برتی به زمین می افتد، حال خوبش سریع تبدیل به بدعنقی می شود و حال دوستانش را هم می گیرد.
موجودی به نام لیلی که نیمی انسان و نیمی خرچنگ است و عادت دارد چیزهایی را بردارد که مال او نیست به شهر می آید. آیا آرلو می تواند به او کمک کند عادتش را تغییر دهد؟
موج گرما به ساحل می رسد و دوستان آرلو او را قانع می کنند که کشتی تفریحی پدرش را بردارد و برای سرحال شدن دوری با آن بزند.
تونی که نگران است وقتی پدرومادرش به او سر می زنند از اینکه او خلافکار نیست ناامید شوند، دوستانش را مجبور می کند با دروغ او همراه شوند تا والدینش از او تعریف و تمجید کنند.
برتی به دنبال ایده ای برای تمام کردن آهنگی است که برای سی ساید نوشته تا برای مهمانی که در پیش است آماده باشد.
همه دارند تلاش می کنند که سی ساید خیلی شیک و تروتمیز به نظر برسد. آرلو خودش را به آب و آتش می زند و دستی به سر و روی چرخ و فلک قدیمی می کشد.
آرلو و برتی گم شدن یک بسته را بررسی می کنند و نمی دانند که معمای بزرگ تر، جلب کردن توجه آن هاست.
آرلو و دوستانش می خواهند هرطور شده ادمی را نجات دهند. آن ها به باتلاق سفر می کنند و در آنجا باید با دشمن ترسناکی به نام باگ لیدی مبارزه کنند.