جانی و اسکاتی، برای گذراندن تعطیلات تابستان به شهر «غار مرد مرده» که بیشتر به نام «پایتخت هیولاهای دریایی جهان» شهرت دارد، می روند تا تابستان خوبی را در کنار خاله ماکسین و دختر خاله شان سپری کنند.
جانی و اسکاتی، برای گذراندن تعطیلات تابستان به شهر «غار مرد مرده» که بیشتر به نام «پایتخت هیولاهای دریایی جهان» شهرت دارد، می روند تا تابستان خوبی را در کنار خاله ماکسین و دختر خاله شان سپری کنند.
زیگموند و بچه ها که به دلیل شرایط سختشان از هم جدا شده اند، تصمیم می گیرند که یکدیگر را پیدا کنند و به دوستی خود ادامه دهند. اما برقراری ارتباط مجدد به آن راحتی ها که فکر می کنند، نیست!
بچه ها به زیگموند یاد می دهند که چگونه موقع انجام کارهایش لغت «دیبز» را به زبان بیاورد اما او اشتباها فکر می کند که می تواند به راحتی در شهر پرسه بزند و هر چه می خواهد بردارد و به جایش بگوید «دیبز»!
هنگامی که رابین به مادرش ماکسین یک هدیه تولد ساخته شده توسط زیگموند می دهد، ماکسین تصور می کند که رابین آن را ساخته و از استعداد هنری رابین شگفت زده شده است.
پس از تماشای فیلم هیولا، جانی و اسکاتی تصمیم می گیرند تا زیگموند را برای ساخت فیلم هیولایی ترغیب کنند.
داوطلبان زیگموند برای کمک به جانی و رابین در مسابقه سالانه قلعه شن و ماسه کمک می کنند.
بچه ها متوجه می شوند که ماکسین ناچار است برج تاتر را تعطیل کند. آن ها به دنبال راهی برای جمع آوری پول هستند تا بتوانند آن را باز نگه دارند و در کنار بهترین دوستشانف زیگموند، بمانند.
