درباره کارتون نبض جنگل: مونکی و ترانک - فصل ۱ قسمت ۶
وقتی یک بازی صحیح به اشتباه پیش می رود، مونکی با پرواز به قطب جنوب اعزام می شود. او سفر طولانی را به خانه خود آغاز می کند ، و در راه با چند دوست جدید عجیب آشنا می شود.
وقتی یک بازی صحیح به اشتباه پیش می رود، مونکی با پرواز به قطب جنوب اعزام می شود. او سفر طولانی را به خانه خود آغاز می کند ، و در راه با چند دوست جدید عجیب آشنا می شود.
مونکی و ترانک میوه های خوشمزه ای را تشخیص می دهند و برای بدست آوردن آن از جنگل عبور می کنند.
مونکی و ترانک گلابی خاردار با بوی خوش پیدا می کنند، اما اطراف آنها توسط سد کاکتوس احاطه شده است. آنها سعی می کنند از آن عبور کنند، اما ...
مونکی گلو درد دارد و بهترین دوستش ترانک باید برای او مقداری عسل تهیه کند تا آن را تسکین دهد. اما همه عسل ها در کندوی بالای یک درخت بلند قرار دارند ...
قدم های بلند ترانک باعث ایجاد دردسر در جنگل می شود - او تقریباً روی ریببرت قدم می گذارد باعث می شود برگها روی چمن هامف بیفتد. او سرانجام تصمیم گرفت کاملاً ثابت بماند ، اما وقتی مونکی در این نزدیکی میوه های خوشمزه ای می خورد، غیرممکن است ...
مونکی فکر می کند که او گل با ارزش ترانک را نابود کرده است. او نمی تواند دوست خود را رها کند، بنابراین او از جنگل عبور می کند تا قبل از اینکه ترانک به خانه برگردد، شبیه آن گل را جستجو کند ...
وقتی یک بازی صحیح به اشتباه پیش می رود، مونکی با پرواز به قطب جنوب اعزام می شود. او سفر طولانی را به خانه خود آغاز می کند ، و در راه با چند دوست جدید عجیب آشنا می شود.
در حالی که خانواده شترمرغ در حال شنا در رودخانه هستند ، مونکی ، ترانک و راکی به طور تصادفی لانه شترمرغ را از بین می برند. آنها باید قبل از اینکه به مشکل به وجود آید آن را دوباره بسازند ...
شب شده و حیوانات جنگل سعی در خوابیدن دارند اما یک سری صداهای مرموز آنها را بیدار نگه می دارد. زرافه کاملا عوض شده است. آیا این یک هیولاست؟ نه. راکی کرگدن در حال راه رفتن است و از جنگل عبور می کند ...
ترانک سکسکه می کند و مونکی سعی می کند به او کمک کند تا درمانی پیدا کند. او درمان های سنتی مانند نفس کشیدن یا نوشیدن وارونه را امتحان می کند اما فقط اوضاع را بدتر می کند ، تا زمانی که ...
مامان شتر مرغ از مونکی و ترانک می خواهد که از تخمهای او مراقبت کنند. مونکی فکر می کند کار ساده ایست. اما تخم مرغ ها فرار می کنند و ...
مونکی و ترانک به طور تصادفی یک کندوی زنبور عسل را از جایش جدا میکنند و باعث میشوند که آن کندو در یکی از شاخه های درختشان گیر کند. زنبورهای عسل برای محافظت از خانه جدید خود تمام تلاششان را میکنند و مونکی و ترانک مجبور میشوند مکان دیگری برای زندگی پیدا کنند. آنها تمام جنگل را برای یافتن یک درخت مناسب جستجو میکنند اما هیچ جا مثل خونه خود آدم نمیشود.
راکی در این دنیا هیچ چیزی را بیشتر از یک تکه چوب دوست ندارد. او یک تکه چوب را در کنار یک چاله آب دفن میکند اما روز بعد هر چه که فکر میکند یادش نمی آید آن را کجا دفن کرده و مشغول کندن زمین برای پیدا کردنش میشود. مونکی و ترانک سعی میکنند چوب های دیگری را برایش بیاورند تا حواسش را پرت کنند اما ابدا حواسش پرت نمیشود. او آنچنان زمین را حفر میکند که شبیه یک مارپیچ بزرگ میشود و مونکی و ترانک در درونش گیر میکنند.
سیستم آب و هوایی کامل را برای خنک کردن جنگل به پایین بکشند. امروز یک روز بسیار گرم در جنگل است و مونکی و ترانک هر کاری برای خنک شدن میکنند اما هم رودخانه و هم چاله آب خشک میشوند و ترانک در گِل خشک شده گیر میکند. بعد از یک سری ماجرا، آنها به قله ای پوشیده از برف میروند و تلاش میکنند تا آب و هوای جنگل را خنک تر کنند.