درباره کارتون یوریکا! - فصل ۱ قسمت ۷
اوهم درباره غاری با موجودات درخشان با دانش آموزانش حرف می زند و یوریکا تصمیم می گیرد آن را پیدا کند. یوریکا و دوستانش سعی دارند گونه یک حیوان عجیب را شناسایی کنند.
اوهم درباره غاری با موجودات درخشان با دانش آموزانش حرف می زند و یوریکا تصمیم می گیرد آن را پیدا کند. یوریکا و دوستانش سعی دارند گونه یک حیوان عجیب را شناسایی کنند.
یوریکا می خواهد یک ماموت را حیوان خانگی خود کند و سعی می کند آن را در خانه نگه دارد. یوریکا سعی می کند با دختری دوست شود و برایش چیزهای پیشرفته می سازد.
یوریکا برای بهبود رستوران مادرش ایده هایی دارد؛ اما درعوض اتفاقی باعث آزاد شدن یک چشمه بخار می شود. دیپلی یک روز تا مدرسه به دنبال پپر می رود و بقیه حیوانات خانگی از او الگو می گیرند.
وقتی یوریکا برای سریع تر رسیدن دوستانش به مدرسه یک وسیله نقلیه اختراع می کند، باگ از این تغییر استقبال نمی کند.
قدرت بی حدوحصر پپر خطری برای اختراع یوریکا است. یوریکا و راکسی به یک سفر جاده ای مادر و دختری می روند تا به دنیا آمدن پروانه های سوسوزن را ببینند.
یوریکا سعی دارد مغازه پدرش را از شر پرنده های مزاحم نجات دهد. وقتی دوستان یوریکا ادعای مالکیت یک دره زیبا را دارند، او با تقسیم عادلانه آن میان آن ها مشکل را حل می کند.
راکی فالز گرم شده و این باعث شده مورفی دچار چیزی شبیه سکسکه شود که مخصوص ماموت هاست. یوریکا داوطلب می شود تا پیش از غروب آفتاب، یک شهاب سنگ ناشناخته را از شهر خارج کند.
اوهم درباره غاری با موجودات درخشان با دانش آموزانش حرف می زند و یوریکا تصمیم می گیرد آن را پیدا کند. یوریکا و دوستانش سعی دارند گونه یک حیوان عجیب را شناسایی کنند.
وقتی مدرسه به خاطر مسائل مربوط به حیوانات تعطیل می شود، یوریکا تصمیم می گیرد با دوستانش روز خوبی را سپری کند. وقتی اسطوره موسیقی بری به شهر می آید، او سعی می کند مهارت درام زدنش را بالا ببرد.
یوریکا و هم کلاسی هایش با هم مسابقه می دهند و می خواهند یک میوه را از بالای یک درخت لغزنده بردارند. یوریکا و دوستانش به اردو می روند؛ اما از آنجا که عادت به دوری از خانواده ندارند مضطرب می شوند.
یوریکا عاشق امتحان کردن چیزهای جدید و باگ بسیار محافظه کار است. وقتی آن ها برای یکی از تکالیف مدرسه با هم هم گروه می شوند، باید دید چه قدر می توانند همکاری کنند. یوریکا، بری و پپر در روز برفی خوش می گذرانند؛ اما مورفی احساس می کند نادیده اش گرفته اند.