درباره کارتون باتراسنایک ها و گامبل ها - فصل ۱ قسمت ۱
تینک ماموریت دارد وارد گامبلدکس شود؛ بنابراین تصمیم می گیرد رکورد قبلی کندن موی بینی از باتراسنایک ها را بشکند و موی بینی شش باتراسنایک را بکند.
تینک ماموریت دارد وارد گامبلدکس شود؛ بنابراین تصمیم می گیرد رکورد قبلی کندن موی بینی از باتراسنایک ها را بشکند و موی بینی شش باتراسنایک را بکند.
تینک ماموریت دارد وارد گامبلدکس شود؛ بنابراین تصمیم می گیرد رکورد قبلی کندن موی بینی از باتراسنایک ها را بشکند و موی بینی شش باتراسنایک را بکند.
بونس اتفاقی پروانه هواپیمای هپی را می شکند و تصمیم می گیرد به او نگوید. او برای آنکه این قطعه را جایگزین کند، تینک و ویلی را قانع می کند تا با او به تپه اسنایک بروند. بونس در آنجا جان همگی شان را به خطر می اندازد و متوجه می شود اگر از اول حقیقت را به هپی می گفت بهتر بود.
دوقلوها صدای خیلی بدی برای آواز خواندن دارند و وقتی تینک دربارۀ «استعداد» آن ها بدگویی می کند، آن ها اتفاقی حرف های او را می شنوند و بعد از آن تلاش می کنند طرفداران واقعی خود را پیدا کنند. ودراسنایک وقتی آهنگ آن ها را می شنود تحت تاثیر قرار می گیرد و آن ها را اغفال می کند تا به درون جعبه ای بروند. او این جعبه را به عنوان جعبه موزیکال جادویی به پادشاه تقدیم می کند.
بونس آنقدر خودش را کش می دهد که «از جا می پرد». این اتفاق به باتراسنایک ها ایدۀ ساخت ماشین از جا پرنده را می دهد. آن ها می خواهند با این ماشین کاری کنند که گامبل ها این قدر کش نیایند.
تینک یک لباس فلزی می پوشد که شبیه باتراسنایک هاست و می خواهد با این کار سر به سر بونس و ویلی بگذارد. اما ناگهان باتراسنایک ها به سمت آن ها می آیند و از آنجا که فرار کردن با لباس فلزی سنگین کار آسانی نیست، تینک برای آنکه زنده بماند باید به آن ها بقبولاند که یک باتراسنایک واقعی است!
بونس برای آن که رکورد تامبلگامبل (از گامبلدکس) را بشکند، باید از یک کوه دیگر بالا برود. اما بلندپروازی های بونس باعث می شود دوستانش با چند باتراسنایک نیمه هوشیار در دردسر بیفتند!
بونس از روز گرابلوم، بیش از اندازه کرم حشره خورده و برای ویلی چیزی باقی نگذاشته است. این همان گلی است که باعث می شود باتراسنایک ها موقع عطسه کلی آب بینی از دماغشان بیرون بیاید. بونس برای آنکه طمعش را جبران کند، نقشه می ریزد که یک ردیف گل سرخ از زیر دماغ پر آب باتراسنایک ها بیرون بکشد.
دوقلوها هنگام مسابقه گامبل با هم دعوا می کنند. وقتی مسابقه با عبور سالانه پادشاه از میان جمعیت و رفتن او به پایگاه تابستانی اش تلاقی پیدا می کند، دعوای آن ها دردسرساز می شود. دوقلوها برای خواباندن قائله باید با هم آشتی کنند.
گامبل ها به یک بیماری دچار می شوند که آن ها را کمی شبیه باتراسنایک ها می کند. به نظر می رسد تنها علاج این بیماری پر کردن تشک است؛ بنابراین گامبل ها راه خود را به قلمروی باتراسنایک ها باز می کنند. گرمافوبی تنها گامبلی است که مریض نشده و باید برای حل مشکل، تمام شهامت خود را به خرج دهد.
تینک پس از گیر افتادن و چسبیدن به آهنربا برای بار هزارم!، طاقتش طاق می شود و تصمیم می گیرد آهنربا را بدزدد. پادشاه به شدت خشمگین است و گوبو روش حمل و نقلی اختراع می کند تا با آن آهنربا را برگردانند.
تینک عاشق یک توالت فرنگی طلایی می شود. اما پس از آن که ودراسنایک به پادشاه گفت که این توالت قدرت زیادی دارد، پادشاه به دنبال آن است. بین باتراسنایک ها و گامبل ها آشوبی سر تصاحب این توالت جادویی بر پا می شود.
به دستور پادشاه، گوبو یک اردوگاه کار اجباری می سازد تا جلوی خوابیدن اسمیگلز را بگیرد؛ چون او با خواب هایش آن ها را دائم به دردسر می اندازد. اما اسمیگلز فرار می کند و می خوابد. او خواب یک بچه باتراسنایک برزگ و بنفش را می بیند. ویلی آن را پیدا می کند و می خواهد به عنوان حیوان خانگی نگهش دارد. او سعی می کند همانطور که این موجود بزرگ و بزرگ تر می شود، از آن نگهداری کند.
ودراسنایک به پادشاه اطلاع می دهد که کاسه ای زیر نیم کاسه گامبل هاست. پادشاه چانک، گلاب و اسنورگ را می فرستد تا سراز ماجرا دربیاورند. آن ها وقتی به گامبلتری نزدیک می شوند، تینک برای خلاص شدن از شر آن ها فکری به سرش می زند و تصمیم می گیرد برای محافظت از محل زندگی شان، از باتراسنایک افسانه بزرگ که گامبل های زشت را می خورد استفاده کند.
تینک و گلوب در یک لاستیک اتومبیل گیر می افتند، بنابراین موقتا دشمنی را کنار می گذارند تا برای نجات خود فکری کنند.
تینک یک صدای جیرینگ جیرینگ از خودش در می آورد و گامبل ها را جمع می کند و به آن ها می گوید که پادشاه را بگیرند. چون به نظر او پادشاه مشکل اصلی است. آن ها پادشاه را می گیرند و باتراسنایک ها حسابی از این قضیه خوشحالند. اما پادشاه مهمان خوشایندی برای خانه گامبل ها نیست و باید برگردانده شود!
ویلی از «هیولای خاکریز» در داستان قبل از خواب هپی می ترسد و هم زمان که او مشکل به خواب رفتن دارد، باتراسنایک ها یک زیردریایی ساخته اند تا با آن از خاکریز گذر کنند و برای خودشان چند گامبل شکار کنند!
بونس، تینک و ویلی پس از بهبودی از تب گراب، می بینند که در تپه اسنایک گیر افتاده اند. تینک و بونس همه جور قصه متناقض درباره اینکه چه طور سر از اینجا درآورده اند سر هم می کنند. آیا ویلی ازینکه دوستانش یکدیگر را سرزنش می کنند درحالیکه مقصر او بوده احساس گناه خواهد کرد ؟
فلوت مجبور می شود به زمین بیاید و کمی عمل گرا شود تا گامبل هایی را که در معدن تشک گیر کرده اند نجات دهد!
تینک ماموریت دارد که اولین گامبل در فضا باشد اما هپی داستان غم انگیزی می گوید از اینکه چه طور شاهکار دوست صمیمی اش سامی وامی گامبل خراب شد.
فلوت به دنبال اژدهای سه سر می گردد که فقط وقتی خیلی باد می وزد پیدایش می شود. دوقلوها باور ندارند که اژدهای سه سر وجود داشته باشد، اما همچنان فلوت را با تیرکمانشان اذیت می کنند. فلوت برای اینکه از شر آن ها خلاص شود، به آن ها می گوید اگر می خواهند واقعا بهشان خوش بگذرد، باید نشانه بالاتری را بگیرند.
گامبل ها دیگر به پیشروی نقشه های تینک کمک نمی کند چون او خیلی رئیس بازی در می آورد. تینک تصمیم می گیرد یک ربات درست کند که کمکش کند. وقتی او برای ربات هم رئیس بازی در می آورد، ربات تصمیم می گیرد به او کمک نکند و درسی به او بدهد.