وقتی چاتا به ویک و ول گفت که نمی توانند حیوان خانگی داشته باشند، آن ها یک مارمولک وحشی را به سرپرستی قبول کردند بدون آن که از ویژگی های جادویی آن اطلاعی داشته باشند و تصمیم گرفتند که آن را از چاتا مخفی کنند.
هنگامی که ویک به طور تصادفی ارباب شیطنت را از یک یادگار باستانی بیرون می کشد، ویکتور و والنتینو مجبورند با همکاری هم آن را به درون این شئ بازگردانند.
ویکتور ولنتینو را برای تیمش انتخاب نمیکند پس ولنتینو قسم میخورد که هرطور شده با تیم خودش او را شکست دهد. اما وقتی تیم والنتینو عقب میفتد ، او از قدرتهای مافوق طبیعی برای پیروزی استفاده می کند.
ویک و ول گیاه چاتا را از بین میبرند و حالا باید جایگزینی برای آن پیدا کنند که به نظر کار ساده ای میرسد اما وقتی مشاجره آنها کوه ماکابر را به خطر می اندازد سختی کار معلوم می شود.
ویک و ول می خواهند به مهمانی ای دوستانه بروند. اما درست در همان روز، باید به جشن تولد مادربزرگ خود نیز بروند. آنها از فلوتی جادویی استفاده می کنند که به آنها کمک می کند همزمان در هر دو مکان حضور یابند.
ویکتور و والنتینو که به دنبال پارک اسکیت سواری مخفی ای می گردند، با گروهی از کودکانی شرور برخورد می کنند. آنها در جامعه ای بی قانون برای بزرگترها زندگی می کنند.
پس از آنکه ویکتور و والنتینو در هزارتوی جادویی خانه چاتا گیر می افتند، بخاطر تمیز بودن خود احترام زیادی کسب می کنند.
ویک و ول می خواهند پنهانی از خانه بیرون بروند و در یک جشنواره آتش بازی شرکت کنند. اما زوچی، مراقبشان، هر دفعه متوجه نقشه آنها می شود و جلویشان را می گیرد.
وقتی وی و وی متوجه می شوند که احساسات چاتا آب داخل دریاچه را کنترل می کند، از آن به نفع خود استفاده می کنند و تجارت استخر موج برای خودشان به راه می اندازند.
ویک و ول به جای آنکه روز ولنتاین را جشن بگیرند، وارد بازی شجاعت طلبی می شوند و یک عمارت روح زده را با رقبایشان، شارلین و پاین اپل جستجو می کنند.
وقتی وی در یک بازی تخته ای جادوشده تقلب می کند، شخصیت های شرور آن زنده می شوند و حالا وی و وی باید راهی پیدا کنند تا آن ها را دوباره به بازی برگردانند.
پس از آنکه ول توسط یک کلوپ عکاسی رد می شود، سعی می کند از چاپاکابرای افسانه ای عکس بگیرد تا خودش را اثبات کند.
وقتی ویک به طور اتفاقی یکی از سکه های ارزشمند ول را گم می کند، ول با یک عتیقه باز مرموز معامله می کند تا یکی به جای آن بگیرد، اما این معامله تبعات وحشتناکی دارد.
ویک پس از آنکه خودش را زخمی جلوه می دهد تا از کار طفره برود، همه برایش دل می سوزانند در حالیکه او ناآگاهانه توجه یک موجود افسانه ای خطرناک را هم جلب کرده است.
وقتی مامان بزرگ چاتا اجازه می دهد ویک برای یک روز رئیس سکوی تاکو باشد، ویک تصمیم میگیرد که ول را اخراج کند که نتایج فاجعه باری دارد.
وقتی چاتا به ویک و ول گفت که نمی توانند حیوان خانگی داشته باشند، آن ها یک مارمولک وحشی را به سرپرستی قبول کردند بدون آن که از ویژگی های جادویی آن اطلاعی داشته باشند و تصمیم گرفتند که آن را از چاتا مخفی کنند.
ول از ویک کینه به دل می گیرد و بدون آنکه بخواهد یک کادجوی شرور را به سمت خودش جذب می کند. کادجو یک حیوان گرگ مانند اسطوره ای است.
وقتی همه برای والنتینو به خاطر درآمدن اولین موی صورتش جشن می گیرند، ویک حسادت می کند و به روش های جادویی متوسل می شود تا سبیل دربیاورد و توجه دیگران را جلب کند.
پس از آنکه ویک در یک مسابقۀ کشتی شکست می خورد، وی و وی به دنیای زیر زمین سفر می کنند تا از عمویشان که یک کشتی گیر معروف به نام ال تورو است راهنمایی بگیرند.
سریال ویکتور و والنتینو به کارگردانی آپریل امزکیتا در سال 2019 ساخته شده است و در ژانر انیمیشن و ماجراجویی می باشد. این سریال محصول کشور آمریکا ست. این سریال داستان دو برادر را روایت میکند که بسیار با یکدیگر متفاوتند. آنها تابستانی را با مادربزرگشان در مونت ماکابر ، شهری کوچک و مرموز می گذرانند ، جایی که افسانه های فولکلور آمریکای لاتین زنده می شوند.
زمانیکه ویک و ول متوجه می شوند که دان در واقع خودش نیست، باید از متون عجیبش درباره توطئه ها استفاده کنند تا او را نجات دهند.
ویک و ول سود زیادی از درست کردن و فروش چورو به دست می آورند و این موضوع باعث می شود از حقه های نادرستی در کارهایشان استفاده کنند.
زمانیکه ویک به طور تصادفی خفاش های شرور را از غاری آزاد می کند، تنها پسرها و دان می توانند از شهر محافظت کنند. اما رفتار همه چیز دان طور ویک، جلوی پیشروی آنها را می گیرد.
زمانیکه به ویک در طول یک مبارزه خیانت می شود، او تصمیم می گیرد بفهمد چه کسی مسئول بوده است.
ول به دختری به نام متی علاقمند می شود که ویک به او مشکوک است. اما ول به هشدارهای او توجهی نمی کند. زمانیکه ول برای شام به خانه متی می رود، متی تبدیل به یک هیولا می شود. ول متوجه می شود که قرار است به عنوان شام خورده شود.
پس از آنکه خانه سل منفجر می شود، چاتا او را دعوت می کند تا مدتی را با او پسرها سپری کند. ویک و ول از سل خوششان می آید اما مشخص می شود او در واقع فردی شلخته است که باعث ازار آنها می شود. آنها تلاش می کنند از شر او خلاص شوند اما او می خواهد زمان بیشتری را در کنار آنها بماند.
زمانیکه ویک شی ای تاریخی که موجوداتی شرور را احضار می کند، پیدا می کند، او از آنها برای انجام دستوراتش استفاده می کند. اما این کار او، عواقب مخربی در بر دارد.
ویک و وال مجبور می شوند به مهمانی حوصله سربر گیلمرو بروند؛ به خاطر همین نقشه می کشند که خیلی زود از مهمانی بروند. اما متوجه می شوند که مهمانی از آنچه تصورش را داشتند خیلی باحال تر است!
ویک و وال با سل سوار بالون می شوند و هر کدام تلاش می کنند که توجه او را جلب کنند. اما وقتی آن ها سعی دارند از خطوط نازکا به نفع خود استفاده کنند، اوضاع خراب می شود.
پسرها فراموش می کنند برای روز مادربزرگ برای چاتا هدیه بگیرند. آن ها هول می شوند و تظاهر می کنند طبلی که از زوچی قرض گرفته اند هدیه اوست. آن ها که می دانند باید طبل را پس بدهند، خودشان را شبیه دزدها می کنند تا طبل را بدزدند و پس بگیرند.
وقتی ویک و وال اتفاقی خودشان و دان را تبدیل به بچه می کنند، باید از یک مهد کودک فرار کنند تا به سن اصلی شان برگردند.
زوچی به کنسرت شیاطین فراطبیعی می رود. با پیشنهاد چاتا، او با اکراه ویک و وال را که حسابی هیجان زده اند با خود می برد.
ماریا ترزا ویک و وال را به شوهرش تز که یک شعبده باز باکلاس است معرفی می کند. آن ها به یک مهمانی دعوت می شوند اما چاتا به آن ها اجازه رفتن نمی دهد.
وقتی ویک و وال شیروانی ماریا تزرا را با بی دقتی تمیز می کنند، اتفاقی یک حلقه زمانی را آغاز می کنند و در مجموعه ای از تصمیمات بی انتها برای همیشه گیر می افتند! آن ها باید راهی پیدا کنند که حلقه را متوقف کنند و زمان را به حالت عادی برگردانند.
ویک می خواهد جایزه مسابقه حرکات موزون را برنده شود و کلافه است از اینکه همراهش وال نمی گذارد او همه تصمیم ها را بگیرد. درعوض او یک همراه دیگر انتخاب می کند: رینالدو. اما ویک زیادی به رینالدو فشار می آورد تا دیدگاه هنری او را عملی کند!
ویک و وال یک خانه درختی می سازند و وال ویک را دنبال نخود سیاه می فرستد تا خانه درختی را دقیقا همانطور که خودش می خواهد درست کند. اما وقتی ویک از همه جا بی خبر با شاخه ای از ال آربول ومپیرو برمی گردد، خانه درختی بی نقص وال تبدیل به یک کابوس می شود!
ویک و وال به یک جزیره تسخیرشده توسط ارواح می روند.
وقتی ویک مریض می شود و مجبور است مدام در اتاقش بماند، جاسوسی پاین اپل را می کند و مطمئن می شود که او در حال درست کرن لشکری از گربه های زامبی است. وال هم با او موافق است و دغدغه هر دو این می شود که قبل از آنکه دیر شود جلوی پاین اپل را بگیرند.
