درباره کارتون اسمورف ها - فصل ۱ قسمت ۱۵
وقتی اسمورف لیلی وافل هایی می پزد که از وافل های آشپز اسمورف خوشمزه ترند، حسادت او برانگیخته می شود و سعی می کند از راز او سردربیاورد.
وقتی اسمورف لیلی وافل هایی می پزد که از وافل های آشپز اسمورف خوشمزه ترند، حسادت او برانگیخته می شود و سعی می کند از راز او سردربیاورد.
اسمورفت سعی می کند به اسمورف های دیگر، اسمورف فو را آموزش دهد اما متوجه می شود که گاهی وقت ها کار گروهی ضروری است. وقتی همه از عوض کردن پوشک بیبی خسته می شوند، هندی رباتی اختراع می کند تا این کار را انجام دهد.
اسمورفت و بلاسم سعی می کنند با بردن گروچی به اردو او را خوشحال کنند. آزرائل، کنترل ذهن گارمائل را به دست می گیرد و اسمورف ها باید او را نجات دهند.
وقتی هفتی و اسکردی تلسکوپ پاپا اسمورف را می شکنند، تصمیم می گیرند تظاهر کنند دختر هستند تا از تنبیه نجات پیدا کنند. تلاش ونیتی برای درس عبرت دادن به جوکی پایان وحشتناکی دارد.
هندی به اسکردی کمک می کند تا تبدیل به یک ابرقهرمان شود و به ترسش غلبه کند. یک کودک بیگانه به ملاقات اسمورف ها می رود و آن ها را تحت یک طلسم می گذارد تا دوستش شوند.
زمانیکه هندی و استورم نقشه گارگامل را برای پرواز دادن آزرائل می یابند، شروع به ساخت ماشین پرنده خود می کنند. وقتی که محصول سارساپاریلا توسط آفت خراب می شود، اسمورف ها به نقشه گارگامل برای فریب دادن و کشاندنشان به مزرعه خود، پی می برند.
در روز هالووین، اسکردی متوجه می شود که به یک هیولا تبدیل شده و ناخواسته برای اسمورف ها خرابی به بار می آورد.
وقتی دیمویتی تخمی را در جنگل پیدا می کند، مهارت والدگری اسمورف ها محک می خورد. ونیتی می خواهد لباس تازه ای برای اسمورف ها طراحی کند اما دیدگاه او و خیاط با هم متفاوت است.
بابا اسمورف می تواند تصمیم بگیرد اگر گارگمل حمله کند چه کسی اسمورف نجات دهنده خواهد شد. کلامزی جان آشپز را نجات می دهد و آشپز او را دستیار خود می کند.
جوکی با معجونی جادویی باعث می شود حلزون های سریع کشاورز فوق سریع شوند. وقتی لیلی کلوچه های خوشمزه تری از کلوچه های آشپز درست می کند او حسادت می کند.
در روز هالووین، اسکردی تبدیل به یک هیولا می شود و ناخواسته به اسمورف ها آسیب می زند. هندی برای لیزی یک ساعت هشدار مخصوص می سازد تا او را بیدار نگه دارد؛ اما این ساعت نمی گذارد بقیه اسمورف ها هم بخوابند.
از سر یک بدشانسی بابا اسمورف نامرئی می شود و تنها راه مرئی کردن او این است که یک تار سبیل از آزرال بگیرند. ویمپی و هفتی مسابقه قدرت می دهند و ویمپی تصادفی برنده می شود.
برینی و اسمورف بلاسم وارد یک دنیای موازی می شوند که در آن اسمورف ها خاکستری و بدجنسند و گارگامل و آزارل مهربانند.
هفتی جادویی می کند که اتفاقی او را تبدیل به بینی بزرگی می کند که هر چیزی سر راهش باشد در خود می کِشد. گارگامل با یک طلسم جادویی که «شلخته» را مرتب می کند او را وسوسه می کند.
وقتی نابغه از دستپخت آشپز ایراد می گیرد، آشپز عصبانی می شود و برای ماده غول آشپزی می کند. وقتی «شلخته» و «خنگ» از بچه مراقبت می کنند، سعی می کنند به اسمورف ها نشان دهند که آن ها واقعاً چقدر اسمورف هستند.
وقتی اسمورف لیلی وافل هایی می پزد که از وافل های آشپز اسمورف خوشمزه ترند، حسادت او برانگیخته می شود و سعی می کند از راز او سردربیاورد.
جوکی شاعر را تبدیل به مادر گارگامل می کند اما کمی بعد در کلبه گارگامل گرفتار می شوند. وقتی بچه کاری می کند که همه اسمورف ها دوباره بچه شوند، استورمی باید از آن ها مراقبت کند و راه چاره پیدا کند.
وقتی گارگامل، خنگول و بگونیا را قانع می کند که خوب است، آن ها او را به یک مهمانی دعوت می کنند. کشاورز و ونیتی صندوقچه ای را از زیر زمین پیدا می کنند که جواهری داخل آن است که هرکس لمسش کند بدشانسی می آورد.
وقتی گارگامل تلاش می کند تبدیل به اسمورف شود، اسمورف ها برای اثبات هویت خود مجبور به افشای رازهایشان می شوند.
گارگامل به بچه اسمورف یک خرس عروسکی می دهد که داخل چشم آن دوربینی است تا بتواند جاسوسی اسمورف ها را بکند. وقتی اسمورف ها می فهمند، داستانی قلابی سر هم می کنند تا این جادوگر شرور را به دام خود بیندازند.
استورم روحیه جنگجویانه خودش را گم می کند. گارگامل جادویی می کند که تمام غرهای غرغرو داخل کلبه اش پدیدار می شود.
رویاپرداز سعی می کند یک شوالیه شود اما رفتارهای آزاردهنده اش باعث می شود دشمنان جدیدی برایش درست شود که او را به دردسر می اندازند. وقتی گارگامل اتفاقی گرده یک گل کمیاب را بو می کند، فوراً حافظه اش پاک می شود.