وقتی هیزل آرزو می کند با یک دایناسور واقعی ملاقات کند، کازمو و واندا یک باریونکس را از دوره کرتاسیوس به زمان حال می آورند. هیزل آرزو می کند جاسمین شجاع بود اما درعوض ترس های جاسمین در می روند و در میان همه می پلکند.
حالا که برادر هیزل به دانشگاه رفته، خو گرفتن به زندگی جدید برای او سخت شده است. وقتی هیزل سعی می کند از خانه فرار کند، متوجه می شود همسایه های عجیبش درواقع فرشته هستند.
هیزل، کازمو و واندا باید در آزمون های آرزوی دی ام دابلیو موفق شوند، وگرنه جورگن وان اسرنگل هیزل را به یک فرشته جدید تبدیل خواهد کرد. هیزل با بچه های دیگر مدرسه جور نیست و آرزو می کند کاش با معلمانش دوست می بود.
وقتی هیزل آرزو می کند با یک دایناسور واقعی ملاقات کند، کازمو و واندا یک باریونکس را از دوره کرتاسیوس به زمان حال می آورند. هیزل آرزو می کند جاسمین شجاع بود اما درعوض ترس های جاسمین در می روند و در میان همه می پلکند.
هیزل آرزو می کند ساختمان آپارتمانش یک هتل مجلل بود اما وقتی آرزویش برآورده می شود، آن قدر سرش مشغول اداره آن می شود که دیگر برای دوستانش وقتی ندارد. وقتی آرزوی هیزل برای محبوب شدن در مدرسه کلافه اش می کند، از فرشته ها می خواهد زمان را سریع تر بگذرانند.
وقتی هیزل سعی می کند در نمایشگاه مدرسه برای همه پودینگ درست کند، اتفاقی باعث ایجاد یک فاجعه پودینگی می شود. وقتی هیزل آرزو می کند موهایش برای یک مسابقه در مدرسه مدل خاصی داشت، متوجه می شود از آنچه می خواسته خاص تر شده است.
کازمو و واندا برای آنکه پروژه نمایشگاه علمی هیزل خوب از آب دربیاید، قوانین علم را تغییر می دهند. وقتی صاحبخانه هیزل گم می شود، او از کازمو و واندا کمک می خواهد.
وقتی هیزل آرزو می کند شخصیت اصلی یک رمان تصویری موردعلاقه اش وارد دنیای واقعی شود، کتاب را بازنویسی می کند. وقتی هیزل از تاثیرات مخرب انسان ها بر محیط زیست باخبر می شود، با یک سطل زباله سخنگو و سیار به نام دانکی دوست می شود.
دِو از شرکت در جشن روز مهربانی مدرسه خودداری می کند، به همین خاطر هیزل برای حفظ آرامش از چند دیپلمات میان کهکشانی دعوت می کند. هیزل باید با دشمن خونی اش دِو در یک پروژه کلاسی همکاری کند و متوجه روی خوش بدجنس ترین بچه مدرسه می شود.
وقتی کوکی در آزمون های آرزو، هیزل را به کازمو و واندا می بازد، برای انتقام بر می گردد. هیزل که از بی تعادلی زندگی شخصی و کاری آنجلا خسته شده، آرزو می کند دستیار مادرش باشد تا بتواند بیشتر با او وقت بگذراند.
