درباره کارتون نهنگ تک شاخ متفاوت - فصل ۱ قسمت ۱۱
بچه های اقیانوس بخشی از یک کشتی غرق شده را با یک تونل حلقه ای، چرخ فلک و یک سرسره تبدیل به زمین بازی کرده اند.
بچه های اقیانوس بخشی از یک کشتی غرق شده را با یک تونل حلقه ای، چرخ فلک و یک سرسره تبدیل به زمین بازی کرده اند.
«نهنگ تک شاخ متفاوت»، داستان موجود کنجکاو و ماجراجویی است که همیشه فکر می کرد مثل بقیه اعضای خانواده اش در زیر دریا نهنگ تک شاخ است؛ تا اینکه یک روز متوجه شد او درواقع یک اسب تک شاخ است!
رنگین کمان ساختن سخت تر از آنی است که به نظر می رسد. چیزهای زیادی است که کلپ کوچولو برای تک شاخ بودن باید یاد بگیرد؛ اما او به روش خودش آن را خواهد آموخت.
وقتی کلپ برای اولین بار تاکوی ترد را امتحان می کند، می خواهد کمی از آن را برای خانواده اش ببرد اما آب اقیانوس مدام تاکوها را خیس می کند.
وقتی هوای بارانی باعث از بین رفتن لذت بازی می شود، کلپ دوستان تک شاخش را راضی می کند به دنبال راه جدیدی برای بازی باشند.
خواهر جونیپر قرار بود به او کمک کند رنگین کمان بسازد. برادر اسکالوپ قرار بود به او در پیدا کردن صدف کمک کند. شاید آن ها بتوانند به یکدیگر کمک کنند.
بچه ها در ساحل چیزی پیدا می کنند که هرگز پیش از آن ندیده بودند. آیا این شیء چیزی برای گذاشتن روی سر است، توپ است یا چیز دیگر؟ هرچیزی ممکن است باشد.
خرچنگ خانگی پیکسی بچه ها را به جای شگفت انگیزی با گیاهان درخشان می برد. در آنجا غار عمیق و تاریکی هم هست که پر از غافلگیری است.
مهمانی شبانه بزرگی برپا است و همه دعوتند. اسکالوپ می خواهد درخشان ترین و خاص ترین صدف را با خودش به مهمانی ببرد.
دوستان اقیانوسی کلپ در مسیر مسابقه ای آب خروشان مشغول شنا هستند و با کمی تمرین خیلی زود می توانند مثل کروز گشت و گذار کنند.
آهنگی در ذهن کلپ مانده و آن را بارها و بارها تکرار می کند اما دوستانش نمی توانند بفهمند کدام شعر است. آیا آن ها می توانند با یافتن صداهای درست و کنار هم قرار دادن آن ها آهنگ را پیدا کنند؟
بچه های اقیانوس بخشی از یک کشتی غرق شده را با یک تونل حلقه ای، چرخ فلک و یک سرسره تبدیل به زمین بازی کرده اند.
وقتی کلپ اتفاقی یک تخته سنگ را واژگون می کند و جلوی آبشار بسته می شود، خجالت می کشد از درخشش خود استفاده کند؛ اما زندگی بدون آن چندان شاد و مفرح نیست.
اسکالوپ برای جشن تولد مادر برنامه های بزرگی دارد. کلپ و کروز می خواهند حرکات موزون انجام دهند اما بلد نیستند؛ ولی شاید با هم بتوانند حرکت باب دل مادر را انجام دهند.
جونیپر که ناامید است متوجه وجود احساساتی ناخوشایند در درون خود می شود. دوستانش به او کمک می کنند این احساسات را تخلیه کند.
اسکالوپ می ترسد دکتر اسپارکل تاسک را ببیند. بنابراین کلپ به او پیشنهاد می کند همراهش برود. اما آن ها در مسیر گم می شوند. آیا اسکالوپ می تواند راه را پیدا کند؟
وقتی جشنواره سالانه «سه ماه» در سرزمین تک شاخ نزدیک است به خاطر مه غلیظ لغو شود، کلپ برای تحقق آرزوها و نجات جشنواره به اعماق دریا می رود.
کلپ موقع ساختن قلعه ای در ساحل متوجه چیزی درباره درخشش حبابی اش می شود و همین به پیکسی ایده می دهد به جونیپر یک پیغام مخصوص بفرستد.
درست پیش از مهمانی مخصوص کاشتن گیاه جونیپر، باد شدیدی جرقه بذر او را می برد. آیا ایده ای هوشمندانه به او فرصتی دیگر برای درخشش می دهد؟
کلپ برای خواندن آهنگ مخصوصی درباره خواهرش در مسابقه استعدادیابی جونی خیلی ذوق دارد؛ اما اسکالوپ مطمئن نیست دلش بخواهد آن را با دیگران به اشتراک بگذارد.
وقتی ریکی از تک شاخ های بچه می خواهد از گیاهان مراقبت کند، کلپ گونه ای را انتخاب می کند که به نظر غمگین می آید و به کمک بیشتری نیاز دارد. آیا می تواند بفهمد چه طور می توان آن را رشد داد؟
آلی و کلپ می خواهند برای آشپز جی یک چیز خوشمزه بپزند اما نمی توانند طعم درست را پیدا کنند. شاید یک ماده مخصوص از دریا بتواند آن را خوشمزه کند.
کروز دلش گرفته و کلپ ماموریت دارد حال او را بهتر کند. اما آیا اگر نتواند دوستش را خوشحال کند، او را از خودش ناامید کرده است؟
کلپ و اسکالوپ مراقب خرچنگ های جونیپر هستند تا او بتواند به دیدن مادربزرگشان برود. مراقبت کردن از آن ها مسئولیت بزرگ و سختی است.
تمام تک شاخ ها در روز درخشش منتظر کلپ هستند و تمام نهنگ ها در ناروالیکوس منتظر او هستند. او که نمی تواند هر دو مناسبت را جشن بگیرد، می تواند؟
اسکالوپ هنگام جستجو به دنبال صدف در قسمت شرقی اقیانوس با یک هیولای دریایی مواجه می شود؛ اما چهره این هیولا اصلاً طبق انتظار او ترسناک نیست.
مواد چسبنده ای از سطح آب وارد شده اند و مزرعه جلبک های پدر به خطر افتاده است. آیا کلپ و دوستانش می توانند بفهمند این مواد چسبناک از کجا می آیند؟
سُم آلی صدمه دیده و نمی تواند با دوستانش به ماجراجویی برود؛ اما آشپزی سرآشپز جی برای همه مفرح است و تنها چیزی که به آن نیاز دارند کمی قوه تخیل است.