مادربزرگ عاشق گوش دادن به آواز قناریش است. لو بائو بی فکر می کند که نگهداری یک حیوان وحشی در قفس کار بی رحمانه ای است و همین دلیل آن را آزاد می کند. اما آیا راهی وجود دارد که مادربزرگ بتواند به آواز پرندگان گوش دهد؟
لو بائو بی به فی که به تعطیلات می رود، حسادت می کند. این منصفانه نیست، او هم می خواهد جایی برود - لو بائو بی و خرس صورتی تعطیلاتی را تصور می کنند که دوست دارند با هم بگذرانند.
همستر، حیوان خانگی تیمی می میرد و او بی نهایت غمگین است. لو بائو بی می خواهد به او روحیه و امید بدهد. دوست به همین درد می خورد، نه؟
مادربزرگ عاشق گوش دادن به آواز قناریش است. لو بائو بی فکر می کند که نگهداری یک حیوان وحشی در قفس کار بی رحمانه ای است و همین دلیل آن را آزاد می کند. اما آیا راهی وجود دارد که مادربزرگ بتواند به آواز پرندگان گوش دهد؟
از رادیوی پدربزرگ مدام موسیقی رژه پخش می شود و این باعث عصبانیت همه شده است. بنابراین خانواده به دنبال راه دیگری می گردند که او بدون ایجاد مزاحمت برای آنها، به رادیو گوش کند.
لی بائو بی روز را با پدربزرگ می گذراند. باید جالب باشد، اما او خیلی کند حرکت می کند! بنابراین او سعی دارد پدربزرگ را وادار به بیشتر کردن سرعتش کند.
لو بائو بی ناخواسته صحبت های پدر و مادرش درباره جابجایی خانه را می شنود و از این موضوع ناراحت می شود ... اما با کمک خرس صورتی، موضوعی را متوجه می شود که باعث از بین رفتن ناراحتیش می گردد.
وقتی به لو بائو بی گفته می شود که تا زمانی که بزرگتر نشده، نمیتواند گوش هایش را سوراخ کند، او سعی می کند با دور انداختن تمام اسباب بازی هایش ثابت کند که دیگر دختر کوچکی نیست.
لو بائو بی و فی در پروژه مدرسه با هم به عنوان یک تیم کار می کنند، اما آن ها ایده های بسیار متفاوتی درباره انجام آن کار دارند.
وقتی پدربزرگ به لو بائو بی می گوید که دخترها با پسرها فوتبال بازی نمی کنند، او تصمیم می گیرد به پدربزرگ ثابت کند که در اشتباه است. اما از خودش می پرسد که آیا او برای بازی کردن با پسرهای بزرگتر، به اندازه کافی خوب هست ...؟
لو بائو بی، فی و تیمی در یک مسابقه رقص شرکت می کنند اما به نظر می رسد لو بائو بی تمام حس رقص موزون را از دست داده است. از خودش سوال می پرسد که آیا این موضوع ارتباطی با پدربزرگ و مادربزرگش دارد؟
وقتی لو بائو بی از تعطیلات آخر هفته بر می گردد، ازینکه تیمی و فی با یک دوست جدید بازی می کنند شوکه می شود. او احساس می کند کنار گذاشته شده است، اما حالا برای حل این مشکل باید چه کار کند؟
لو بائو بی برای آن که با فی مواجه نشود دست به اقدامات تند و تیزی می زند. چرا؟ چون فی هر کاری او می کند تقلید می کند.
مادربزرگ باید در مقابل همه هنرنمایی کند اما اعتماد به نفس لازم را ندارد. آیا لو بائو بی می تواند با تشویق هایش به او قوت قلب دهد؟
فی از دست تیمی عصبانی است چون فکر می کند او اسباب بازی سگ باارزشش را خراب کرده است. آیا لو بائو بی آنقدری جرئت دارد که بگوید مقصر او بوده است؟
لو بائو بی نمی فهمد چرا فی ناراحت است. آخر او و تیمی «خیلی اتفاقی» یکی از بخش های دفتر خاطره فی را خوانده اند!
فی می خواهد شب را در خانه لو بائو بی بماند! لو بائو بی مصمم است که این شب را تبدیل به بهترین شب کند، به همین خاطر کلی برنامه پشت سر هم چیده تا در طول شب سرگرم شوند.
وقتی یک غاز تنها و کمیاب در پارک پیدایش می شود، لو بائو بی تمام تلاشش را می کند تا از او مراقبت کند، تا اینکه می فهمد شاید بیش از اندازه مراقب غاز بوده است!
وقتی لو بائو بی می خواهد آخرین کتاب کمیک را در کیوسک روزنامه فروشی بردارد، تیمی آن را بر می دارد. به نظر لو بائو بی این اصلا عادلانه نیست! چون تیمی به اندازه او کتاب کمیک دوست ندارد.
لو بائو بی، تیمی و فی با هم مسابقه می دهند تا ببینند کدام یک از آن ها از همه شجاع تر است.
همه فقط دربارۀ باحال بودن اسکوتر حرف می زنند، درحالیکه لو بائو بی فقط یک دوچرخه دارد!
لو بائو بی می فهمد که عمو ری کلی اشیاء قدیمی پشت کیوسکش دارد و می خواهد آن ها را دور بیندازد. او فکر می کند آنها می توانند به درد کاری بخورند.
وقتی عمو ری یک سگ ولگرد را در پارک پیدا می کند، لو بائو بی به خودش ماموریت می دهد که صاحب آن را پیدا کند و آن دو را به هم برساند.
لو بائو بی می خواهد با دوستانش به سینمای پارک برود، اما تیمی به خودش آسیب زده است. آیا آن ها می توانند بدون آنکه تیمی فیلم را از دست بدهد، آن را تماشا کنند؟
لو بائو بی از اینکه فقط می تواند تا نیمه دیوار صخره نوردی در پارک بالا برود عصبانی است. آیا او می تواند آن قدری زمین را بکند تا به بالا برسد؟
لو بائو بی فلوت قدیمی پدرش را پیدا می کند؛ اما هرچقدر تلاش می کند نمی تواند خوب آن را بنوازد. او خیلی زود متوجه می شود که یادگیری بعضی مهارت ها زمان می برد.
خواهر فی را مسخره می کنند و او از این بابت ناراحت است. مادر لو بائو بی به او می گوید بهترین کار این است که با او مهربان باشی، اما مدل مهربانی لو بائو بی خیلی با مهربانی عادی فرق دارد!
وقتی لو بائو بی می فهمد که عکس مائو مائو در شبکه های مجازی پخش شده ناراحت می شود. چه طور این اتفاق افتاد و او چه طور می تواند جلوی آن را بگیرد؟
مائو مائو قایم شده چون دلش نمی خواهد برای چکاپ پیش دامپزشک برود، چون چکاپ یعنی آمپول!
تیمی که از تمسخرهای لو بائوبی و فی خسته شده، می رود تا با دوستان جدیدش یعنی پسرهای بزرگ تر بازی کند.
مادربزرگ برای یک عروسی فامیلی یک لباس مخصوص برای لو بائو بی دوخته است. اما برخلاف آنچه دیگر اعضای خانواده می گویند، او در این لباس راحت نیست. حالا چه طور باید به مادربزرگش بگوید این لباس مناسب او نیست؟
سال نوی چینی در راه است و لو بائو بی، فی و تیمی می خواهند در مراسم رژه نمایش شیر را اجرا کنند، اما اجرای همزمان نمایش و هماهنگ شدن با موسیقی برایشان سخت است.
مادر قول داده یک روز کامل را با لو بائو بی بگذراند اما دائم حواسش با موبایلش پرت می شود. آیا لو بائو بی می تواند او را راضی کند در زمان باقی مانده کارش را کنار بگذارد؟
همیشه کارهای خسته کننده خانه را به لو بائو بی می سپارند و وقتی پدر قبول می کند او یک روز مسئول خانه باشد، تصمیم می گیرد خوش بگذراند. مگر چه اتفاقی ممکن است بیفتد؟
آستین لین، به جای عمو ری کیوسک را اداره می کند و این کار خیلی برایش سخت است. لو بائو بی به او پیشنهاد کمک می دهد، اما نتیجه این کمک چندان هم موفقیت آمیز نیست!
وقتی تیمی و فی با هم قهر می کنند، لو بائو بی بین این دو گیر می افتد. اما آیا اینکه دوستانش از او می خواهند از یکی از آن ها طرفداری کند منصفانه است؟
فی ناراحت است چون لو بائو بی فکر می کند فی با او و تیمی بازی نخواهد کرد. لو بائو بی با این فکر شخصیت او را زیر سوال برده و فی از این بابت ناراحت است.
وقتی پدر روی زمین اسکیت روی یخ سر می خورد و می افتد، به غرورش بر می خورد. اما لو بائو بی نگران است مبادا پدر صدمه ای دیده باشد.
پدربزرگ از این که لو بائو بی طبق میل او تمرین تای چی نمی کند عصبانی است. اما لو بائو بی دوست دارد به روش خاص خودش این ورزش را یاد بگیرد.
عمو ری نگران است که مبادا مجبور شود کیوسکش را ببندد، اما لو بائو بی و دوستانش برای نجات دادن کیوسک مصمم هستند.
وقتی پدربزرگ می شنود که درختی در پارک قرار است قطع شود، دست به اقدامی شدید می زند.
عمو ری چیز بسیار باارزشی را گم کرده است. آیا لو بائو بی، سوپر کارآگاه، می تواند آن را پیدا کند؟
پرتاب موشکی خانگی پدر که لو بائو بی مشتاقانه منتظرش بود، یک ترقه بازی از آب در می آید. لو بائو بی خیلی توی ذوقش می خورد.
وقتی در نمایش مدرسه به لو بائو بی یک نقش فرعی داده می شود، او ناراحت می شود اما متوجه می شود که کمک کردن به دیگران به اندازه نقش های اصلی مهم است.
اعضای خانواده می خواهند اولین روز تابستان را جشن بگیرند، اما چراغ ها برق ندارند؛ چون پدر نمی تواند ژنراتور را راه بیندازد.
در پارک مسابقه حیوانات خانگی برپاست و لو بائو بی به خاطر باختشان از مائو مائو عصبانی است. اما وقتی مائو مائو گم می شود، لو بائو بی فکر می کند تقصیر اوست.
یک استعدادیاب از تیمی می خواهد شگردهای بازی دایوبولوی خود را در یک برنامه استعدادیابی تلوزیونی به نمایش بگذارد. اما تیمی تمایلی نشان نمی دهد و لو بائو بی و فی از این بابت متعجب هستند.
پدربزرگ در پارک یک مسابقه پیدا کردن گنج به راه انداخته است؛ اما تیم لو بائو بی به اندازه دیگران عملکرد خوبی ندارند. آیا وقتی که فرصت تقلب به آن ها دست می دهد، این کار را می کنند؟
لو بائو بی می خواهد برای هدیه سالگرد ازدواج عمو ری و خاله لین، آن ها را به یک پیک نیک مخصوص ببرد. او می خواهد همه مسئولیت ها را خودش به عهده بگیرد، اما آیا این کار برایش زیاد نیست؟
لو بائو بی و دوستانش بعد از شرکت در یک کارگاه نقاشی متوجه می شوند آن قدرها هم که فکر می کردند برایشان جالب نبوده است. آیا خرس صورتی می تواند راهی پیدا کند تا آن را جذاب تر کند؟
لو بائو بی به شهربازی رفته، اما برای دستگاه مورد علاقه اش زیادی بزرگ است و برای دستگاه های بزرگ سالان زیادی کوچک است. آیا دستگاهی مناسب سایز او پیدا می شود؟
لو بائو بی و تیمی سعی می کنند بهترین داستان را برای مجله مدرسه بنویسند.
لو بائو بی می خواهد هر طور شده برنده مسابقه دوی امسال شود. اما وقتی مجبور می شود بین دوستی و برنده شدن یکی را انتخاب کند، انتخابش کدام خواهد بود؟
