درباره کارتون وای فوق العاده - فصل ۱ قسمت ۳۱
خوک و دوستانش در حال بازی هستند که چیزی شبیه نقشه گنج مصری پیدا می کنند اما از نشانه هایش سر در نمی آورند!
خوک و دوستانش در حال بازی هستند که چیزی شبیه نقشه گنج مصری پیدا می کنند اما از نشانه هایش سر در نمی آورند!
جیل دائم برج پیگ را می اندازد. پیگ از او می خواهد که این حرکتش را دیگر تکرار نکند.
رد بدون اجازه، فلفل پیتر پایپر را برداشته و هم اکنون او عصبانی است.
خوک دوست داشتنی ما در سرسره جدیدش گیر کرده و از پایین آمدن می ترسد.
جوی کوچولو، خواهر کوچک وایت قشقرق بزرگی به راه انداخته و هیچ چیز آرامش نمی کند!
آماده حرکت؟ وایسا!!
وایت اتفاقی اتاق جک را به هم می ریزد و حالا در برابر جک در دردسر بزرگی افتاده است!
چرخش های پرنسس پی دارد صاف می شود و زمان تمرین های حرکات موزون او نزدیک است!
یک نفر مخفیانه از وایت خوشش می آید!
رد بیچاره خیلی دلش می خواهد با پسر کوچک آبی بازی کند، اما او مدام از دستش فرار می کند!
رد خیلی حس و حال پرنسس بودن ندارد، پس چطور در مهمانی پرنسس زیبای خفته با دیگران هماهنگ شود؟
کوچک ترین خوک به پیک نیک رفته و از گرسنگی شکمش قار و قور می کند. مشکل این جاست که او فراموش کرده برای خودش خوراکی بردارد! ابر خواننده ها به داستان مورچه و ملخ می روند. ملخ سرخوش هم مثل خوک برای شروع زمستان چیزی آماده نکرده است. آیا دوست مسئولیت پذیر او یعنی مورچه به او (و خوک) درباره از قبل برنامه ریزی کردن درسی می دهد؟ یا آیا آن دو باید در سرما بمانند؟
«من نه!» «من نه!» «من نه!». هربار رد از دوستانش می خواهد برای چیدن سیب ها به او کمک کنند این جمله را از آن ها می شنود. ابر خواننده ها به داستان مرغ کوچک قرمز سفر می کنند که دوستان او هم به او کمکی نمی کنند. آن ها مایلند به مرغ کوچک قرمز کمک کنند، اما آیا کسی به رد کمک خواهد کرد؟
شاهزاده نخود می خواهد باله انجام دهد و عنکبوت می خواهد تار ببافد. پس این دو دوست چگونه با هم بازی خواهند کرد؟ برای پیدا کردن پاسخ، ابر خواننده ها به داستان قورباغه و شاهزاده می روند که نمی توانند با هم کنار بیایند. آیا ابر خواننده ها می توانند کاری کنند شاهزاده و قورباغه با هم آشتی کنند؟
وقت مسابقه سالانه پرنسس است و پرنسس نخود نگران است که نتواند امتحانش را با موفقیت امتحان را پشت سر بگذارد و تاج طلایی را از آن خود کند. ابرخواننده ها به داستان ماجراجویی پرنسس و نخود می روند و درباره پرنسس پریسیلا، مادر پرنسس نخود، وآزمون پرنسس می آموزند. پرنسس پریسیلا همه را با سرعت تفکرش شگفت زده می کند و پرنسس نخود تحت تاثیر مادرش قرار می گیرد و تصمیم می گیرد راه او را ادامه دهد.
گرگ ناقلا دست از فریب دادن کوچک ترین خوک بر نمی دارد اما دیگر بس است!
کوچک ترین خوک برای یک ماجراجویی آماده است اما برادرهایش به او می گویند که او هنوز بچه است.
آقای مارمولک کجاست؟ وایت هر چه به دنبال او می گردد پیدایش نمی کند! دوباره ابرخوانندگان به کمک می شتابند. آن ها بو پیپ کوچولو را می بینند که به دنبال گوسفند گمشده اش می گردد. آن ها تا کاری نکنند به خانه بر نمی گردند و راضی نمی شوند!
کوچک ترین خوک خیلی خجالت کشیده است. جیل از او می خواهد که برای بازی شان یک سطل روی سرش بگذارد و او احساس می کند این کار احمقانه است! ابرخوانندگان به داستان لباس جدید پادشاه می روند و پادشاهی را می بینند که او هم نمی خواهد احمق به نظر برسد! مشکل اینجاست که به نظر می رسد لباس هایش نامرئی هستند و هیچ چیز احمقانه تر از این نیست که با لباس زیر به تماشای رژه بروی!
خانواده وایت دارند مخفی کاری می کنند و او می خواهد دلیلش را بفهمد. ابرخوانندگان به داستان دوازده پرنسس می روند که آن ها هم چیزی را مخفی می کنند. آن ها می خواهند بفهمند پرنسس ها چه چیزی را پنهان می کنند، اما آیا والتز خواهد فهمید خانواده اش مشغول مخفی کردن چه هستند؟
مادربزرگ به رد اجازه نمی دهد وارد آشپزخانه شود تا مقدار بیشتری از کیک رد ولوت ویژه را بخورد. این موضوع رد را بسیار عصبانی می کند. خواننده های فوق العاده وارد داستان سه بزی می شوند که می خواهند از روی پل غول ها عبور کنند. اما اینبار غول ماجرا تنها این فرصت را دارد تا داستان را از زاویه دید خودش تعریف کند.
عروسک هیپوی پیگ کجاست؟ او همه جا را در جستجوی هیپو گشته است اما موفق به یافتن آن نشده است. خواننده های فوق العاده به سایز مورچه ها تبدیل می شوند و به تامبلینای ریز در ماجراجویی بزرگش می پیوندند تا برادر گمشده اش را بیابد.
زمانیکه ویات به طور تصادفی اتاق جک را به هم می ریزد، به دردسر بزرگی می افتد. خواننده های فوق العاده وارد کتابی می شوند و به ملاقات گلدی لاک و سه خرس می روند و او را در میان یک هیاهو می یابند.
پرنسس نخود نمی داند چرا گرگ ناقلا موقع بازی این قدر عصبانی است و غرش می کند. ابرخوانندگان به درون داستان زشت و زیبا می روند و می خواهند زشت را بشناسند! او آن قدرها هم «هیولاوار» نیست و اگر بتواند کمتر غرش کند، ممکن است زیبا بفهمد آن ها آن قدر هم که او فکر می کند با هم تفاوت ندارد.
پدر پرنسس نخود سرش خیلی خیلی شلوغ است و اصلا وقت ندارد بندهای کفش اسکیت او را ببندد. حالا پرنسس نخود باید چه کار کند؟ ابرخوانندگان از قدرت سوادشان استفاده می کنند تا سری به پرنسس دیگری بزنند که که کمک رسان بامزه اش رامپل استیلت اسکین، آن قدر سرش شلوغ است که با دستگاه نخ ریسی برای او نخ طلا درست نمی کند. ابرخوانندگان شاید بتوانند نام رامپل استیلت اسکین را حدس بزنند، اما اتفاقات داستان را نه!
مادر وایت به او می گوید آب را هدر می دهد. این مشکل خیلی بزرگ است و او نمی داند چطور آن را حل کند. به همین خاطر، ابرخوانندگان به داستان عامیانه استرالیایی قورباغه تیدالیک سفر می کنند تا با این دوزیست آشنا شوند که پریدنش در برکه همه آب آنجا را هدر می دهد و همسایگانش را به گرد و خاک می کشد. ابرخوانندگان با کمک به تیدالیک و دوستان بی آبش، یاد می گیرند که آب چقدر برای این سیاره مهم است و هم چنین درس باارزشی درباره گفتگو کردن می آموزند.
پرنسس نخود می خواهد خاله بازی کند اما خوک و برادرهایش می خواهند او با آن ها دزد دریایی بازی کند. ابرخوانندگان به داستان معروف زیبای خفته می روند تا با پرنسسی صحبت کنند که به همان اندازه که پرنسس نخود خاله بازی دوست دارد، دوست دارد بخوابد. آن ها از قدرت سوادشان استفاده می کنند تا زیبای خفته را بیدار کنند...و بیدار کنند...و دوباره بیدار کنند! آیا آن ها می توانند دوست جدیدشان را قانع کنند که زندگی چیز بیشتری از خوابیدن است یا آیا او به چرت زدن هایش ادامه خواهد داد؟
وایت حق دارد از مغازه اسباب بازی فروشی یک اسباب بازی انتخاب کند اما آنجا کلی اسباب بازی است. ماشین مسابقه ای بردارد، یا کتاب کمیک یا معجون بزرگ حبابی جادویی؟ ابرخوانندگان با یک کشاورز و همسرش آشنا می شوند که با تصمیم سخت تری رو به رو هستند: چه طور از سه آرزوی جادویی شان استفاده کنند. آن ها باید بفهمند چه طور تصمیم بگیرند و به کشاورز عجول کمک کنند تا آرزوهایش را سر چیزهای پیش پاافتاده هدر ندهد وگرنه این زوج باید بقیه روزهای عمرشان را در خانه ای ساخته شده از سوسیس سر کنند!
ابرخوانندگان به داستان غاز و تخم های طلایی می روند تا پیرمردی را ملاقات کنند که به همان اندازه که رد چشم از میوه خوشمزه اش بر نمی دارد، مراقب تخم های مخصوصش است.
خوک و دوستانش در حال بازی هستند که چیزی شبیه نقشه گنج مصری پیدا می کنند اما از نشانه هایش سر در نمی آورند!
ابرخوانندگان به ملاقات پینوکیو می روند، پسری که او هم دروغ گفت و بینی اش درست جلوی چشمش شروع کرد به بزرگ شدن!
ابرخوانندگان به یک داستان عامیانه ژاپنی می روند و با پسربچه ای آشنا می شوند که دوستانش آن قدر با صدای بلند جروبحث می کنند که یک آدمخوار را عصبانی می کنند!
ابرخوانندگان به داستان پسر نان زنجبیلی می روند و به دنبال بیسکوییت کوچک پرسرعت می دوند!
ابرخوانندگان به داستان روح کوچک می روند که کمی مانند یک گربه ترسو است!
ابرخوانندگان به داستان «ستاره ها در آسمان» می روند و دختر کوچکی به نام الا را همراهی می کنند که رویای بزرگی دارد.
ابرخوانندگان با شاهزاده جوانی مواجه می شوند که می خواهد وارد مسابقه ای شود تا قالیچه جادویی را پیدا کند!
ابرخوانندگان با بابانوئل و گورزن سورتمه کش او همراه می شوند و از پشت بامی به پشت بام دیگر می تازند تا راز دوران کودکی بابانوئل را کشف کنند.
ابرخوانندگان به داستان پری دریایی کوچک می روند تا با کسی صحبت کنند که دمش او را از بچه های روی زمین جدا می کند.
ابرخوانندگان وارد داستان عامیانه ژاپنی به نام «پسری که گربه ها را می کشید» می شوند و با پسربچه ای رو به رو می شوند که تلاش می کند برای امپراتور تصویری را طراحی کند.
ابرخوانندگان به داستان علاءالدین می روند تا با پسر جوان خوش شانسی آشنا شوند که به یمن یک چراغ جادو، نزدیک است به تمام آرزوهایش برسد.
غول پایش را روی اسباب بازی خوک گذاشته و خوک می ترسد از او بخواهد آن را پس بدهد. ابر خوانندگان به داستانی قدیمی می روند تا با پادشاه جرج بی باک آشنا شوند. او قرار است با ترس های خودش رو به رو شود و برای نجات دادن یک پرنسس، با یک اژدها مبارزه کند.
پسر آبی کوچک در جزیره کوچکی در کتاب داستان برکه گیر افتاده و نمی تواند به ساحل برگردد.
خوانندگان ابرقهرمان به داستان سه خوک می روند و امیدوارند بتوانند کمی ساختمان سازی از خوک پدر جوان بیاموزند.
پرنسس نخود مشغول بازی است و به جشن تولد زیبای خفته دیر می رسد. خوانندگان قهرمان به لانه خرگوش می روند تا به خرگوش سفیدی برسند که او هم تنبل است!
وای فوق العاده، واندر رد، خوک آلفا و پرنسس پِرِستو از پسری راهنمایی می خواهند که می داند حیوانات به چه چیزی نیاز دارند چون می تواند با آن ها حرف بزند!
وای فوق العاده و دوستانش به داستان پریان اشتباهی می روند و در آنجا اژدهای جوانی را می بینند که تازه پا به سرزمین پریان گذاشته و مشتاق است افسانه ای از آن خودش داشته باشد.
وایت فکر می کند خانه اش زیادی پر سروصدا است اما پرنسس نخود فکر می کند خانه اش زیادی ساکت است! آیا اگر این دو دوست خانه هایشان را با هم عوض کنند اوضاعشان بهتر می شود؟
خوک برای تختش زیادی بزرگ است و کتانی هایش پایش را می زند. چه خبر شده است؟ خوانندگان ابرقهرمان به داستان جوجه اردک زشت: قو شدن می روند و با پسر کوچکی آشنا می شوند که درد بزرگ شدن را تجربه می کند.
وای فوق العاده و دوستانش به داستان گردو شکن می روند که با موسیقی به یاد ماندنی چایکفسکی همراه است.
وایت و دوستانش در پارک گل کوچک بازی می کنند اما گرگ ناقلا امتیازهای آن ها را پاک می کند!
اولین دندان وایت افتاده است! وقتی مادرش به او می گوید پری دندان می آید و دندانش را با خود می برد، وایت می خواهد بداند اگر بخواهد آن را نگه دارد چه می شود؟
وقتی شنل قرمزی در آهنگ ساختن به مشکل می خورد، ابر خوانندگان امیدوارند سر زدن به مامان غازه بتواند به او کمک کند.
خوک دوستانش را دعوت کرده تا دایناسور بازی کنند اما وایت نمی داند اسباب بازی کدام دایناسور دستش است.
داستان این مجموعه انیمیشن، درباره گروهی از شخصیت هاییست که در یک کتابخانه زندگی می کنند. آنها تبدیل به ابرقهرمان می شوند و با استفاده از مهارت های کتابخوانی، وارد کتاب ها می شوند تا مشکلات خود را حل کنند. آنها سپس یکی از مسائلی را که در کتاب با آن مواجه شدند، در زندگی خود به کار می برند.
ابرخوانندگان وارد داستان دو موش برادر می شوند که خیلی دور از هم زندگی می کنند.
وای فوق العاده و دوستانش به داستان فرمانروایی می روند که به هر چه دست می زند طلا می شود و با پادشاه میداس آشنا می شوند.
شنل قرمزی مشغول نوشتن یک ترانه جدید است اما گیر می کند و کلمه مناسب به ذهنش نمی رسد!