درباره کارتون دورورو
پدری در جستجوی قدرت، فرزند تازه متولد شده خود را به شیاطین می دهد. سالها بعد ، پسر با این شیاطین می جنگد تا آنچه را که حق اوست به دست آورد.
پدری در جستجوی قدرت، فرزند تازه متولد شده خود را به شیاطین می دهد. سالها بعد ، پسر با این شیاطین می جنگد تا آنچه را که حق اوست به دست آورد.
دورور شکار هیولا را در یک دهکده شروع می کند اما همهچیز آنطور که به نظر می رسد نیست...
کودک هایکیمارو توسط پزشک نجات می یابد که او را برای زندگی آینده خود آماده می کند.
دورورو و هایکیمارو با تانوسوک قاتل رو به رو می شوند. شمشیری نفرین شده که یک دیو در آن است.
هایکیمارو در درگیری با یک غول مجروح می شود. او از دختری به نام میو پرستاری می کند و به دنبال فرزندان یتیم شده در جنگ است.
هایکیمارو صدای خود را از اهریمن پس می گیرد، اما یک پای او دزدیده شده است.
عنکبوت غول پیکر جاروگومو توسط هیاکیمارو زخمی می شود. برای بهبودی خود ، تبدیل به زن می شود و از میهمان نوازی جوانی به نام یاجییرو استقبال می کند.
در یک روستای خاص، دختر جوان برای دلجویی از شیاطین بزرگ سنسد به عنوان قربانی ارائه می شود. هایکیمارو و دورورو به جنگ سارو می روند.
هایکیمارو بعد از اینکه حس بویایی خود را بدست می آورد، شروع به آزمایش چیزهای مختلف می کند. در این مدت دورورو بیمار می شود و ما از فهمیدن گذشته زندگی درورو خوشحال می شویم.
دهکده ای در دامنه دایگو وجود دارد که در دریاچه نزدیک آن یک غول زندگی میکند. آن غول باعث وحشت اهالی دهکده می شود.تاهومارو به همراه دوستانش هیگو و موتسو داوطلب می شوند تا روح را نابود کنند.
دورورو و هایکیمارو بعد از ورود به حوزه لرد دیاگو داستانهای بنمون را می شنوند. دیوار عظیمی که آخرین بقایای قلعه ای است که روزگاری در مرز ایستادگی کرده است.
هایکیمارو در تلاش است که قسمتهای بدنش که از دست رفته را پس بگیرد. گویی که دست تقدیر خواسته آنها رو به روی هم باشند.
دورورو مجسمه ای از فودو یکی از لرد بزرگ پیدا می کند. اما این مجسمه در حقیقت یک دیو است که چهره انسان را در تلاش برای یافتن شخصی برای خود می کند.
هایکیمارو و دورور با یک معبد متروکه و سوخته روبرو می شوند و در آنجا با مردی بنام صابام ملاقات می کنند که در مناطق اطراف آن حاکم است. صابام این دو نفر را به محل زندگی خود دعوت می کند و داستان را در پشت معبد سوخته و ارواحی که آن را تعقیب می کند به آنها می گوید. با این حال ، هایکیمارو و دورورو گمان می کنند که او ممکن است حقیقت را نگوید.
هایکیمارو با پروانه شیطان رو به رو می شود. دورورو در یک انبار به دام می افتد.
دورورو توسط ایتاچی اسیر شده و او را به کیپ می برد. ایتاچی و مردانش به دنبال قایق هایی هستند تا به کیپ برسند.
هایاککیمارو از جوکای می خواهد یک پای مصنوعی جدید بگیرد ، اما ...
کوسه ماهی به دورورو حمله می کند. یک سرباز که تحت فرماندهی طهومارو است در حال نزدیک شدن به کیپ است.
هایکیمارو با دورورو برای رفع شکستگی شمشیر به سفر می روند. جایی که استاد شمشیر سازی آنجا زندگی می کند.
بعد از اینکه هایکیمارو شمشیرش را درست کرد با دورورو به جستجوی شیطان می روند.
نیروهای آساکورا برای حمله به سرزمین دایگو آماده می شوند. هایکیمارو راه خود را با قاطعیت ادامه میدهد.
نویی ، مادر هایککیمارو و تاهومار ، قلعه را با دوررو ترک می کنند تا به بچه ها کمک و آنها را پیدا کنند. در طول راه ، او شیوه زندگی مردم را می بیند و درک بیشتری از جایگاه او در جهان می یابد.
هایکیمارو برای بدست آوردن چشمانش با تاهومارو می جنگد.
قلعه دایگو با شعله های آتش درگیر است. در درون آن ، دو برادر به خونخواهی سرنوشت قرار دارند.